زن بودن یعنی:
درد، ضعف، زجر، تحقیر...
من یک زنم!
بیزارم از این دنیای پر درد، دنیای پر زجر، دنیای پر از کاستی، دنیای پر از احساس حقارت!
من یک زنم!
امید در زندگی من بی معناست. آرزو برای من ممنوع است...
حقیقت همین است و همین است که تلخ است. حقیقت همیشه تلخ است...
حیا، عفّت، پاکی...؟ اینها واژههای فراموش شدهء زن امروز است.
من یک زنم. فطرت من با حیاست، ذره ذره وجودم با پاکی نهاده شده، اما امروز اگر بخواهی اینگونه بمانی دیری نمیپاید که از جامعه طرد میشوی...
جامعهای که زن برای آنکه شکمش را سیر کند باید زیر شکمش را بفروشد، جامعهای که زن اگر بخواهد مبانی اعتقادیاش که با آنها زاده شده را در زندگیاش پیاده کند تمسخر می شود... جامعهای که به سوی فنا میرود...
خدا کجاست؟ خدایی که مرا زن آفرید؟!